evry thing
پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, :: 21:8 ::  نويسنده : Mona

چرا ما آدما وقتی توی یه کار موفق میشیم میگیم شانسه؟

واقعا شانس چیه؟؟ این که به طور اتفاقی یه اتفاق خوب بیفته؟؟

اگه با تلاش خودمون بهش برسیم بهش چی میگیم؟؟ حق؟؟

تو این دنیا هیچ چیزی اتفاقی نیست

چه خوب باشه چه بد جواب کارای خودمونه... ما شانس داریم ... هممون... واسه هممون پیش اومده

که از این جمله استفاده کنیم " شانس اوردم"

هیچ چیز تو این دنیا اتفاقی نیست، هر عملی را عکس العملیست مساوی ولی در خلاف جهت

یا به عبارتی میشه گفت از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری بعضی وقتا پیش میاد که یه اتفاق بد از بیخ

گوشمون میگذره خیلی نزدیکه ولی به ما صدمه نمیزنه ما بهش میگیم "شانس"

من میگم شانس اسم مستعاریه که بعضی وقتا ما اون رو روی کاری میزاریم که خدا واسمون انجم داده 

شانس یعنی اینکه خدا حواسش بهت هست

 

اینو نوشتم که بدونید هیچ وقت خدا از ما غافل نمیشه ناشکری نکنید ... خدا همیشه هست... مووووونا

 

پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:سهراب, سهراب سپهری, :: 15:36 ::  نويسنده : Mona

دفتر شعر حجم سبز " نشانی "

 

« خانه دوست كجاست؟ » در فلق بود كه پرسيد سوار.

آسمان مكثي كرد.

رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:

نرسيده به درخت،

كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است.

مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر بدر مي آرد،

پس به سمت گل تنهايي مي پيچي،

دو قدم مانده به گل،

پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني

و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد.

در صميميت سيال فضا، خش خشي مي شنوي:

كودكي مي بيني

رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لايه نور

و از او مي پرسي

خانه دوست كجاست؟

 

دو شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, :: 14:39 ::  نويسنده : Mona
میخوام بدونین دوستون دارم ♥ فقط همین :-*

Throw it, throw it up
Watch it all fall out
Pour It Up, Pour It Up
That's how we ball out
Throw it, throw it up
Watch it all fall out
Pour It Up, Pour It Up
That's how we ball out

بقیه در ادامه مطلب...

دوستان عزیز برای دیدن متن های بیشتر از ریانا و خواننده های دیگر به بخش lyrics مراجعه کنید

ممنون



ادامه مطلب ...

Tomorrow way too far away
And we can't get back yesterday
But we young right now
We got right now
So get up right now
Cause all we got is Right Now

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:حاضر جوابی, طنز, داستانک طنز, :: 19:27 ::  نويسنده : Mona

می گویند:  “مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:

فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . .  چه محشری می شوند!

“اینشتین”در جواب نوشت:

ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.

واقعا هم که چه غوغایی می شود!

ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

************************

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:...

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

رنگ های مختلف رژ لب را در منزل تان درست کنید

دقت کنید هرمقدار رژتون بیشتر اضافه کنید رنگ پررنگتری خواهید داشت

 رنگ های مختلف رژ لب را در منزل تان درست کنید


رنگ های مختلف رژ لب را در منزل تان درست کنید

اگر رژتون به انتهای خودش رسیده و یا شکسته شده و یا اینکه رژی با رنگ تند دارید و
میخواهید ملایمش کنید ما برای شما پیشنهاد آسان ومقرون به صرفه ای داریم. خودتان رژلبتون
را بسازید. شما در منزل خودتون میتوانید با مواد ساده و در دسترسی که دارید رژ لب براقی
آماده کنید
رنگ های مختلف رژ لب را در منزل تان درست کنید


 رنگ های مختلف رژ لب را در منزل تان درست کنید

موادی که لازم دارید : کمی وازلین کمی رژ جامد ظرفی در دار و کوچک برای نگهداری از
رژ ساخته شده یک قاشق فلزی یخچال یک برس لب برای آماده کردن رژ : مقداری وازلین را
در ظرف مورد نظرتون بریزید و سپس مقداری از رژتون رو ببرید حتی میتونید بیشتر از یکی
از ۲ یا ۴ تا رژ استفاده کنید البته رنگهایی که فکر میکنید ترکیبشون جالب میشه ؛ از
جایگاهش جدا کنید و با وازلین مخلوط کنید بهتر است با دسته ی قاشق چایخوری اینکارو
بکنید بهتر است از یک فلز استفاده کنید تا دستتون یا گوش پاک کن، چون به دست و گوش
پاک کن جذب میشه دقت کنید هرمقدار رژتون بیشتر اضافه کنید رنگ پررنگتری خواهید داشت
بعد از مخلوط کردن وازلین و رژ در ظرفتون رو محکم ببندید و به مدت نیم ساعت در یخچال
قرار بدید و برای استفاده از یک برس لب کمک بگیرید. اگر می خواهید رژ پر رنگ باشه مقدار
رژها رو بیشتر کنید و اگر می خواهید ماندگاری زیادی داشته باشه قبل از یخچال توی فر
قرار بدید با درجه ۳۵۰ F یا ۱۷۵ C و فقط ۴ دقیقه مواظب باشید ظرفتون آب نشه یا نشکنه
برای ۴ دقیقه چشم از فر برندارید و بعد از آن یک شب در یخچال قرار بدید. زیباشو

پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : Mona

درشت کردن چشم

شیوه درشت کردن چشمها با آرایش
کمی کرم پوشاننده ((Concealer با نوک انگشت اطراف چشم بمالید تا حلقه های زیر چشم و یا پوست تیره دور چشم را بپوشاند. رنگ کرم باید کمی از پوست خودتان روشن تر باشد
با برس یک سایه چشم کمرنگ به پشت چشم بمالید (از محل رویش مژه ها تا زیر ابروها).
از یک سایه رنگ متوسط برای پوشاندن چین روی استخوان زیر ابرو استفاده کنید. از گوشه بیرونی چین شروع کنید و سایه را با حرکتی جارو مانند (مثل حرکت برف پاک کن ماشین) به سمت گوشه درونی چین (نزدیک بینی) بمالید. آنقدر این کار را تکرار کنید تا رنگ کاملا با پوست مخلوط شود. اگر دوست دارید می توانید دو رنگ مختلف را با هم مخلوط کنید تا رنگ دلخواهتان ایجاد شود.
با یک مداد خط چشم نوک تیز پلک بالا را (نزدیک مژه ها) آرایش کنید (باز هم از بیرون به سمت بینی). بعد با یک قلم موی لب، خط را کمی مات کنید.
حالا فقط گوشه بیرونی پلک پائین را (تا یک سوم پلک) خط بکشید. از همان رنگ پلک بالا استفاده کنید و باز هم با قلم موی لب، لبه ی خط را محو کنید.

 

شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 19:23 ::  نويسنده : Mona

شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشیار مى‌شد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک‌تر بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود. … شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى می‌خوام بگم؟» مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزیزم؟»
شوهر مریم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»

شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 18:3 ::  نويسنده : Mona

وسط شهری یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش،‌زخم و زیلی می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین! ایول! دمت گرم!‌ یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید!‌ آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال می‌کنن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری!‌ یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن خر، حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه می‌زنیم!

کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا داستان زیر است که نویسنده‌اش مشخص نیست!

 
آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!؟
سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : Mona
گفتم: «لعنت بر شیطان»
لبخند زد: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه كرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تو نكرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه كاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز.»
سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 14:30 ::  نويسنده : Mona
یک کاتولیک، پروتستان، مسلمان و یهودی در حین صرف شام با هم صحبت میکردند.
... کاتولیک : من یک موقعیت عالی دارم .... می خواهم سیتی بانک را بخرم!
... پروتستان : من خیلی ثروتمندم و میخواهم جنرال موتورز را بخرم!
مسلمان : من یک شاهزاده ثروتمند افسانه ایم.... میخواهم مایکروسافت را بخرم!
...... ...
سپس آنها منتظر شدند تا یهودی صحبت کنه....
یهودی قهوه خود را هم زد، خیلی با حوصله قاشق را روی میز گذاشت، یک جرعه از قهوه اش خورد، یک نگاهی به آنها انداختد و با آرامی گفت:
نمیفروشم!
سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : Mona

ترول

خدا هرچی میخواد بش بده اگه این کارو بکنه

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 20:55 ::  نويسنده : Mona


http://kesafat.uni.me/wp-content/uploads/2012/09/35137900091873442656.jpg

سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:مطلب طنز, :: 20:33 ::  نويسنده : Mona


سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:مطلب طنز روز, :: 15:40 ::  نويسنده : Mona

سرگرمی,شعر طنز مرغ, شعر طنز

     مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
    ناگهان از سفره ام پرواز کرد

    از فراقش قلب بشقابم شکست
    قاشق و چنگال من در غم نشست

    دید او فیش حقوقم را مگر؟
    کاین چنین از پیش من بگرفت پر

  ادامه مطلب رو از دست ندید...

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:مطلب طنز روز, :: 14:36 ::  نويسنده : Mona

پول دارترین خانواده حال حاضر ایران:

.

.

واقعا نمیخوای نظر بدی ی ی ی؟؟؟

پنج شنبه 5 مرداد 1387برچسب:, :: 16:14 ::  نويسنده : Mona

من راجبه بخش $ M $ یه فکری کردم که اکثرا در بیشتر سایت ها یا وبلاگ ها هم رایجه البته قبلش دوست داشتم نظر 

شما دوستای گلم رو هم بدونم.

من میخوام یه شماره ای رو در اختیار شما قرار بدم تا اگه شما اس ام اس جالبی دارید و دوست دارید در این وبلاگ

منتشر بشه رو به این شماره بفرستید و اس ام اس شما در این وبلاگ نمایش داده بشه.

خواهش میکنم نظرتون رو بهم بگید و در بهتر شدن به ما کمک کنید.

.

و در مورد یه چیز دیگه که اونم این هستش که کپی کردن مطالب فقط با ذکر منبع مجازه و خواهش میکنم قبل از این که

کپی کنید تو بخش نظرات بگید.

ممنون از همتون

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:مطلب طنز, مطالب طنز, مطلب باحال, :: 21:41 ::  نويسنده : Mona

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!

antiboy sms اس ام اس جدید ضد حال به پسرها

 

مرد : قسم می خوری که منو به خاطر پولهام دوست نداری؟ زن : هزار تومن بده تا قسم بخورم!

.

.

.

گفت مردی به همسرش روزی…. من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ گفت: از چند و چون آن بگذر…. تو بمیری برای من کافیست

.

.

.

 

آدما می تونند پسر باشن اما پسرا نمی تونند آدم باشن

.

.

.

ادامه مطلبو از دست ندید



ادامه مطلب ...

 پدرم همیشه می‌گوید:

"این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند"

البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.


تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید: "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"

مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است

ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

ما اصلن ماهواره نداریم.

اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.

در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند.

مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

این بود انشای من

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد.
این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد.
بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،
آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده
بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10
کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم.
اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد.
آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست.
پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن
بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد.
اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه
ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره .
فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن.
حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست
قربانت .. مادرت
راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌
ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم .

.

.

عالی بود نه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : Mona

1 محبت شدیدی که به تو داشتم

2 دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من به تو

3 روز به زوز بیشتر می شود و هرچه تو را بیشتر میشناسم

4 به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم

5 این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید

6 از هم جدا شویم و دیگر من هرگز مایل نیستم

7 شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر و دوستی ما مانند عمر گلهای

بهاری کوتاه اما

8 توانستم به طبیعت پست و فرومایه ی تو پی ببرم و

9 بسیاری از صفات ناشناخته ی تو برایم روشن شد و

10 این خودخواهی، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمی تواند تحمل 

کند و با این وضع

11 اگر ازدواج کنیم تمام عمر را

12 به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند بنابراین با جدایی از هم

13 خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که

14 از زدن این حرف ها اصلا عذاب وجدان ندارم و این را هم بدان که

15 این مطلب را از روی عمق احساس می نویسم چقدر برایم ناراحت

کننده است اگر

16 باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی بنابر این از تو میخواهم 

که

17 جواب من را ندهی چون حرفهای تو تمامش

18 دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت دارای کمترین

19 احساسات و عواطف و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای

همیشه

20  تو ویادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمیتوانم قانع شوم که

21 تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم.........

 

حالا اگر میخواهی میزان علاقه ی من به خودت را بدانی همین مطلب را از اول ولی فقط با شماره های فرد بخوان.........

منبع: خانوم بلا

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:متن اهنگ suavemente,, :: 12:38 ::  نويسنده : Mona


uavemente, besame


منو به آرومی ببوس

I’m ready to do whatever

من حاضر به انجام هر کاری هستم

ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...

[Rihanna]

I’ve been everywhere, man

من هر جایی خواهم بو د ، مرد

Looking for someone

دنبال یکی میگردم

Someone who can please me

کسی که ازم خواهش کنه

Love me all night long

همه طول شب منو دوست داشته باشه

 

بقیه در ادامه مطلب...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, :: 15:34 ::  نويسنده : Mona
عجب بد جنسی هست ! (عکس)
عجب بچه شیطونی هست این یکی ...!
 
عجب بد جنسی هست ! (عکس) www.taknaz.ir

بووووووووووووووووووووووسش دارم!

اوا خب اینجا نمیتونم بذارم که... 2 ادامه مطلبه از دست ندید



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 14:50 ::  نويسنده : Mona

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت:

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت:

من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.

روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم

ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.

زن ایرانی گفت :

من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چيزي نديدم

روز دوم هم چيزي نديدم

روز سوم هم چيزي نديدم

شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم

.

من که خیلی خوشم اومد

چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 14:48 ::  نويسنده : Mona

سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم

شایدم نشناختی، منم غضنفر

آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

 

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

 

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟

 

خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.

 

از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.

یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟

راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟

یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟

ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر!

یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!

چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن!

دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.

راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر!

خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم

سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : Mona

هر کس که با تبادل لینک موافق بود اول بلینکه بعد2 نظرات بگه لینکش کنم اگرم نکردم میگم حذفم کنید

سه شنبه 13 تير 1391برچسب:متن آهنگdance again lyrics, dance againe, j-lo dance again, :: 14:1 ::  نويسنده : Mona

Dance, yes(red one)
Love, next

Dance, yes (J.Lo)
Love, next

Shimmy Shimmy yah, Shimmy yam
Shimmy yay

I'm a ol' dirty dog all day
No way Jose

Your girl only go one way, ay mi madre
You should check that out

بقیه در ادامه مطلب...

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 13:52 ::  نويسنده : Mona

Ay, Ay, Ay
Nobody likes being played
Beyonce, Beyonce
Shakira, Shakira (hey)

[Beyonce] He said I'm worth it, his one desire

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

مطمئنم خوشتون میاد پس ادامه مطلبو از دست ندید...

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : Mona

سازمان بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن خطرناک وجدید
احتیاج یه داوطلب داشت. از میان مراجعین فقط سه نفر
واجد شرایط اعلام شدند:
یک آلمانی ،یک فرانسوی و یک ایرانی
قرار شد با تک تک آنان مصاحبه شود برای انتخاب نهایی
مصاحبه از آلمانی پرسید: برای ایمکار چقدر پول میخواهید؟
او گفت من صد هزار دلار، این را میدهم به زنم که اگر از این واکسن مردم
یا فلج شدم، زنم بی پول نماند.
مصاحبه گر او را مرخص کرد وهمین سوال را از فرانسوی نمود.
او گفت من دویست هزار دلار میگیرم، صدهزار تا برای زنم و صد هزار تا برای معشوقه ام.
وفتی او هم رفت، ایرانی گفت من سیصد هزار دلار می خواهم.
صد هزار برای خودم
صد هزار تا هم حق حساب شما
صد هزار تاش هم میدیم به آلمانی که واکسن را بهش بزنیم !!!

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:31 ::  نويسنده : Mona

پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند.

هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید."

آدمخوارها قول دادند که با کارکنان اداره کاری نداشته باشند. چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟”
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد!
از این به بعد لطفاً افرادی را که کار می کنند نخورید!

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:25 ::  نويسنده : Mona

یک شخص سیاسی هنگامی که از درب منزل خارج شد، با یک اتومبیل
تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و نگهبان بهشت از او استقبال کرد: "خیلی خوش
آمدید. این خیلی جالبه، چون ما به ندرت سیاستمداران بلندپایه و مقامات رو کنار
دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به
بهشت تصمیم ساده ای نیست..."
شخص گفت: "مشکلی نیست. شما مرا راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم."
نگهبان گفت: "اما در نامه ی اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک
روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را
انتخاب کنید."
آن شخص گفت: "اشکالی نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. می خواهم به بهشت
بروم!"
نگهبان گفت: "می فهمم... به هر حال، ما دستور داریم. ماموریم و معذور" و سپس او را
سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم
رسیدند.
وقتی در آسانسور باز شد، شخص با منظره ی جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی
که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در
کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی وی منتظر او بودند و برای استقبال به
سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای
زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی
سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب، همگی به کافه کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار
مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع
آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند. به سناتور آنقدر
خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. رأس بیست و چهار ساعت، نگهبان به
دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم آن شخص با جمعی از افراد خوش
خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. 
او آنقدر خوش گذرانده بود که واقعاً نفهمید روز دوم هم چگونه گذشت. بعد از
پایان روز دوم، نگهبان به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
آن شخص گفت: "خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم
بین بهشت و جهنم، من جهنم را ترجیح می دهم."
بدون هیچ کلامی، نگهبان او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی
وارد جهنم شدند، این بار او بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و
سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های
بسیار مندرس و کثیف بودند.
آن شخص با تعجب از شیطان پرسید: "انگار آن روز من اینجا منظره ی دیگری دیدم؟ آن
سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم، زمین گلف؟..."

شیطان با خنده جواب داد: "آن روز، روز تبلیغات بود... امروز دیگر تو رای داده ای"!

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : Mona

یه استاد داشتیم هر سری می آمد سر کلاس به دخترا تیکه می انداخت. یه بار دخترا تصمیم می گیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون. قضیه به گوش استاد می رسه. جلسه بعد یه کم دیر میاد سر کلاس، می گه از انقلاب داشتم می آمدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم چه خبره؟ گفتن دارن با کارت دانشجویی شوهر می دن! دخترا پا می شن برن بیرون، استاده می گه کجا می رید؟ وقتش تموم شد، تا ساعت 10 بود!


یکی از دوستان اصفهانی من پاسخ هیچ پرسشی را نمی‌دهد و در پاسخ هر پرسش شما، او پرسشی از شما دارد! مثال: وقتی از او آدرس یک خیاط را می‌پرسید...

شما: خیاط خوب سراغ داری؟
دوست اصفهانی: چی‌چی می‌خَی بدوزی؟
شما: کت و شلوار
دوست اصفهانی: پارچه داری؟
شما: بله
دوست اصفهانی: از کی اِسِدی؟
شما: از ... مغازه.
دوست اصفهانی: پارچِد خُبِس؟
شما: بله.
دوست اصفهانی: چه رنگیس؟
شما: چه فرقی می‌کنه؟
دوست اصفهانی: فرق می‌کونِد دادا! فرق می‌کونِد.
شما: خب، سورمه‌ای.
دوست اصفهانی: چرا سورمه ی؟ ارزونتر بود؟
شما: نه.
دوست اصفهانی: چیطو؟
شما: خب می خواستم سورمه ای باشه.
دوست اصفهانی: مبارکس، خَبِریه؟
شما: نه بابا، بالاخره خیاط سراغ داری یا نه؟
دوست اصفهانی: اگه خبری نیس، کتا شلواری سورمِی می‌خَی چی کار؟

 

و این گونست گفت و گوی ما...

یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 22:51 ::  نويسنده : Mona

به گفته ی روانشناسان همه ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و به عبارت دیگر ( خود ) واقعی مان را با این رنگها نشان می دهیم. برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود دارد. که می‌تواند بر زندگی او تاثیر بگذارد.جالب است نه؟! اینکه شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و می‌توانید راز شخصیتی خود را از لا به لای آن دریابید! باید بسیار جالب و هیجان انگیز باشد.پس به موارد زیر به ترتیب ذکر شده کاملا توجه کنید:

 

رنگهای هماهنگ با ارقام و حروف عبارتند از :

 

قرمز:     1       ش      ج     س      الف

نارنجی:‌ ‌‌‌2        ت      ث      ک       ب

زرد:      3        ی       ل     ص      ض

سبز:    ‌4        و       م       د        ژ

آبی:     5        چ       ن      ط       ظ

نیلی:   6        ح       خ       ف      -

بنفش:  7       ع       پ       غ       -

صورتی: 8       ز       ق        ه       -

طلایی: 9        ر       ذ        گ      -

 

برای اینکه با چگونگی موضوع آشنا شوید یک مثال می‌آوریم بدین شکل که اسم و فامیل خودرا روی برگه کاغذی می‌نویسید و...



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید خوشحال میشم پیشنهاد ها و انتقاد های شما رو ببینم به ما در بهتر شدن کمک کنید
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

ablog.com">سایت ساز
دریافت كد چت روم
متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنید
متن زیبا ساز محشر...